علیرضا تک فرشتمون که زود پره کشید و رفت پیش خداعلیرضا تک فرشتمون که زود پره کشید و رفت پیش خدا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

فرشته کوچولو ناز ما

خبر جدید...

سلام دوستان عزیز، ممنونم از همه شما عزیزان که به من سر زدید و پیغام گذاشتید... نشد که زودتر از این بیام و خبر جدید بدم... فرشته آسمونیم به نام آقا پیمان قدم روی چشمام گذاشت و آغوش منو گرم کرد... خیلی‌ خیلی‌ خوشحالم که مامان شدم... ایشالا که بتونم یه مادر نمونه بشم... ایشالا هرکی‌ هر آرزوی که داره بهش برسه.........امین پیمان جون خوش آمدی به جمع دو نفرمون...چراغ خونمنو روشن کردی توی این یازده روز.......بوس ...
10 شهريور 1391

عیدت مبارک

سلام عزیز دلم فرشته کوچولو موچولوی من... علیرضا جون......قربونت برم.......دلم برات یه ذره شده خیلی‌ وقت که تو وبت مطلب جدید ننوشتم،،،،،،،چون هر وقت که اومدم وبت رو به روز کنم، هرچی‌ تو ذهنم بود پاک میشد. امشب اومدم عید تبریک بگم، دیدم بالایی صفحه وبت زده که تو ۵ ماه شدی....... اصلا باورم نمی‌شه که به این زودی شد ۵ ماه، که ما تورو از دست دادیم....... امیدوارم یون بالا بهت حسابی‌ خوش بگذره......مواظب خودتون باشید......بوس واسه فرشتهای آسمونیم. عزیز دلم برای من و بابای دعا کن، که خدا برامون یکی‌ دیگه از یون فرشتهای اسمونیش هدیه کنه تو این شب عزیز...... امشب کیت تخمک گذاری گذاشتم مثبت شد،خدا ...
23 آبان 1390

ماه مبارک رمضون

  سلام عزیزم سلام فرشت ی نازم......قشنگم........مهربونم.........نفسم دلم برات خیلی‌ تنگ شده.....خیلی‌ زیاد..... دلم می‌خواست که الان پیشم بودی تا بهات کلی‌ حرف میزدم و قربون صدقت میرفتم..... دلم خیلی‌ گرفته میدونی چرا؟؟؟؟؟؟؟چون قرار بود توی این ماه عزیز تو توی دلم باشی‌..... ولی‌ حیف که قسمت نبود.........با خودم گفت بودم چی‌ بد امسال ماه رمضون نمیتونم روزه بگیرم چون باردارم.... ولی‌ نمیدونستم این حرف زود به گوشت میرسه و میری و من تنها میذاری........ تو میدونستی که من عاشق ماه رمضون ام؟؟؟؟؟؟؟ ولی‌ عزیزم هرچی‌ باشه من بیشتر عاشق توهم نفسم.... ...
12 مرداد 1390

نشد که فراموش کنم...

سلام فرشته ی نازم سلام مامانی.....نفسم.....عمرم خوبی؟به یاد من و بابای هستی‌؟ کی میای پیشمون؟ علیرضا جون دلم برات خیلی‌ تنگ شده.......چند روز می‌خوام بیام برات ادامه پست قبلی‌ رو بذارم ولی‌ نتونستم........آخه یاد یون خاطرات تلخ خیلی‌ آزارم میده.......این شد که امشب اومدم تا داستان پره کشیدن تو تموم کنم.... ادامه داستان.... بعداز ۳ شب و ۳ روز از بیمارستان مرخص شدم.......دکتر اومد و قبل از ترخیص بهم چند تا قرص نوشت و گفت که باید حتما تا ۳ تا پری هیچ اقدامی نداشته باشیم تا این که بدنم به حالت اولش برگرده تا بتونه برای بارداری بعدی آماده بشه.......و چون خیلی‌ کمر درد داشتم برام ۹ دفعه...
3 مرداد 1390

به یاد خاطرات تلخ...

 سلام مامانی سلام قشنگم، فرشته ی نازم، نفسم، امیدم میدونی امشب چه شبیی علیرضا جون؟ امشب شبی که دقیقا یک ماه می‌شه که تو پره کشیدی و از مامان جدا شدی،،،،،،،،، وای خدایی من چه سخته، خیلی‌ سخت الان که دارم دوباره خاطرات یون شب و مرور می‌کنم،،،،، اشک که توی چشمام حلقهٔ زده و بغضی توی گلوم که می‌خواد فریاد بزنه علیرضا جون ۱ ماهگیت مبارک::::::: :::: بذار از وقتی بگم برات فرشته ی نازم که فهمیدیم تو مریضی و باید از تو دل‌ بکنیم..... روز ۳ شنبه ۳۱ مائ ساعت ۱۰ صبح قرار سونو داشتیم، یون روز دل‌ توی دل‌ منو بابای نبود که تو رو میتونیم دوباره ببینیم و صدایی قلب نازنین تو دوباره ...
24 تير 1390

فرشته نازم

سلام مامانی سلام فرشته‌ای قشنگم، مهربونم، امیدم، زند‌گیم‌...... خوبی عزیزم؟ نازنینم این روزا اصلا حالم خوب نیست...... نمی‌دونم چه مه‌، دلم می‌خواد فقط گریه کنم، فریاد بزنم......... از همه بیزارم، فقط می‌خوام تنها باشم، تنهایی تنها، می‌خوام با خودم خلوت کنم..... با خدا حرف بزنم، بگم چرا خدا جون من اینقد تنهام، چرا ی نی‌نی ندارم که از تنهایی در بیام...... خدا جون، من عشق نینیم، اصلا به دونه نی‌نی من می‌میرم، اینقد امتحانم نکن خدا جون.......... به خدا بگم خدا جون قربونت برم کی بهم نی‌نی میدی؟ اونم سالم باشه و برام بمونه...... می‌شه خدا جون؟ می...
21 تير 1390

دلم هوا تو کرده، نازنینم 

سلام مامانی سلام فرشته کوچولو نفسم ...... عشقم ...... عمرم ...... قلبم ..... زند ‌ گیم ‌ خوبی عزیزم؟ کجای الان؟ داری چیکار میکنی ‌ ؟ دوست پیدا کردی؟ میدونم که تنها نیستی ‌ چون اولین فرشتمون پیشته، خواهر یا برادر اولیت، مواظبش باش، باشه ماهکم؟؟؟؟؟ هر دو تا تون و سپردم به خدا، یون خدایی که شمارو بهم داد تا لذت مادر شدن و بچشم و فرشتها مو پس گرفت ........... خدایا رازییم به رضای تو . وای مامانی یه عالمه برات حرف دارم .......... فقط اینو میدونم که دلم برات یه ذره شد...
18 تير 1390

به یادتم لحظه به لحظه، فرشته کوچولوم

سلام عشق من، عزیزکم، فرشتم مامنی‌ امروز خیلی‌ روز گشنگی بود برام، از صبح با بابا جونت رفته بودیم گردش تا عصر، خیلی‌ خوش گذشت جات خالی‌ بود عزیزم، خدا رو شکر امروزم گذشت، سعی‌ می‌کنم روز به روز انرژی بیشتری پیدا کنم که روحیم خوب خوب بشه تا ۲ ماه بد که می‌خوام اقدام کنیم، که تو عشق منم، تو رو خدا به همون هدیه کنه. وای خدا جون می‌شه من دوباره مامان بشم؟؟؟؟؟؟؟ می‌شه دوباره فرشتم بیاد پیشم؟؟؟؟؟؟؟ خدا جون خیلی‌ ممنونم که کمکم میکنی‌ روحی بگیرم، شاد باشم. خدا جون فقط و فقط یه آرزو دارم اونم نی‌نی سالم می‌خوام همین، می‌شه؟؟؟؟؟؟ عزیزم یادت باشه ما رو م...
14 تير 1390